انگار قسمت شده فردا بروم به مشهد الرضای باصفا... _انگار می گویم، چون هنوز باورم نمی شود...
باورم نمی شود چون بعد از نرفتن های طولانی، این چند سال آخر به یک دعوت های اسفند ماهی عادت کرده بودم و فکرش را نمی کردم که زودتر از اسفند روزی بشود که مرا بخواهد امام رئوفم ...
یک دفعه ای و بی مقدمه، دعوت کرده اند و امیدوارم برسم... برسم و بشود برم نزدیک ضریح و صبح ها سرم را بگذارم روی زمین و هی اشک بریزم و هی اشک بریزم و اصلا حرف م نیاید و فقط حس کنم و بشنوم زمزمه های زیارت امین الله ... من با حس کردنِ بویِ خاصِ هر کس و هر جا با گوش دادن به صدا های خاص هر کس و هر جا آرام تر می شوم... برای همین است در مجالس دعا، بیشتر گوش می دهم تا بخوانم... البته نه هر کس و هرجایی که همه را معنی دهد! نه! هر جا که رنگی و بویی از خدا باشد...
خدا کند زود زود زود فردا بشود که من بروم و از این تلاطم ها رها شوم... خودم را رها کنم در صحن عتیق آقا... خدا کند که زودتر فردا بیاید...
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .